اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

شاید کسی حال مرا پرسیده باشد
یا اشک چشمان ترم را دیده باشد

حق دارد این قلبی که مهمان خدا بود
از دوری ماه خدا رنجیده باشد

کِی می رسد تا آسمان ها ... بنده ای که
در گوشه ی زندان تن پوسیده باشد

پیروز میدان جهاد روزه داری ست
هرکس که با نفس خودش جنگیده باشد

فطر آمده تا فطرت خود را بیابیم
گمگشته ای که روشنای دیده باشد

امکان ندارد سفره دار ماه غفران
تا این زمان ما را نیامرزیده باشد

شاید خدا در لحظه های روشن قدر
ما را به عشق مرتضی بخشیده باشد

بخشیده خواهد شد کسی که بین روضه
بر روی گونه اشک غم باریده باشد

رمز شروع گریه با ذکر حسین  است
چشمی اگر چون چشمه ای خشکیده باشد

دنیا ندیده تا به حالا پیکری را ..
که اینچنین روی زمین پاشیده باشد

عالم ندیده که کسی مانند زینب س
مرثیه ی گودال را فهمیده باشد

حتّی اگر زیر گلویش را به جای ...
مادر ... میان کربلا بوسیده باشد ...

خنجر رسید و از قفا سر را جدا کرد
خورشید را روی فراز نیزه جا کرد ...

اسماعيل شبرنگ

**********************

لحظات دعا، خداحافظ
روزهای خدا، خداحافظ

لحظات غریب قبل سحر
بوی افطار هر شب مادر

ظهرهای کلافه‌ی بی‌حال
جزءهای نخوانده‌ی امسال

ذکرهای نهفته زیرِ لب
مثل تصمیم‌های «از امشب...»

ذکرمان گشت ربنا، افطار
پای هر سفره آتنا، افطار

چه‌قدَر با خدات کردی حال؟
پلک بر هم زنی شده شوال

چشم‌های به در، خداحافظ
لحظات سحر، خداحافظ

روزهای مقدس رمضان
لحظه‌های غریب تا به اذان

حال و احوال قبل افطاری
قدرهای بلند بیداری

چه‌قدَر مانده است تا ساحل
رمضان رفت، ای دل غافل!

راه باز است، تو نمی‌بینی
میوه‌ی بغض را نمی‌چینی

خویش‌تن را بشوی پس با اشک
دست بر دامن توام، یا اشک!

اشک تنها چراغ این راه است
از مسیر درست آگاه است

دست خود را بده به دست چراغ
تا کبوتر شود دوباره کلاغ

تا پر و بال در حرم بزند
توی باب‌الرضا قدم بزند

شب بیست و نهم، چه مایوسی
تو که مثل کبوتر طوسی

گاه در پشت پنجره فولاد
گاه در کنج صحن گوهرشاد

دل تو سنگ مرمر حرم است
تا به اذن دخول، یک قدم است

السلام علیک! دل‌تنگم
ای بمیرم که مایه‌ی ننگم

ای بمیرم که زائرت نشدم
بیست و نُه روز شاعرت نشدم

به من خسته هم نگاهی کن
دل من را دوباره راهی کن

مهدی رحیمی

**********************

به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد

به پیش هیچ کسى کج نگشت گردن من
 ولى مقابل این بارگاه کم آورد

تمام شد رمضان تازه ما شروع شدیم
به شب نشینى عشاق ماه کم آورد

به بارگاه کریمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد

شدم شبیه به”جون”غروب عاشورا
کنار نور تو رنگ سیاه کم آورد

اگر نگاه کنى کم میاورم حتما
زهیر در قبل یک نگاه کم آورد

براى کوه گناهى به کاه راضى شد
بدا بحال هر آنکس که کاه کم آورد

خدا زیاد کند بین توبه ها کم را
 زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد

زمان توبه من هم نریخت گریه من
همینکه رفت دم قتلگاه کم آورد

خودت بیا و بگو یاعلى بلندم کن
دوباره بنده تو بین راه کم آورد

علی اکبر لطیفیان



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 25 / 4 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان


 یک قطره اشک شرم مرا "یم" حساب کرد
کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد

آه یکى گرفت ، به پاى همه نوشت
ما باهم آمدیم که با هم حساب کرد

با این خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد
یک دم صدا زدیم, دمادم حساب کرد

پیش کریم ، دست به جیبم نمیبرم
خرج من است، کیسه حاتم حساب کرد

کارم اگر نداشت پس اینجا چه میکنم
منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد

مقصد عبودیت که نباشد، نمیشود
حتى روى عبادت بلعم حساب کرد

معلوم بود آبرویم را نمیبرد
از اولش گناه مرا کم حساب کرد

اول بنا نداشت حسابم کند ولى
وقتى که دید فاطمه دارم، حساب کرد

ما را اگر خدا نخرد، میخرد على
باید به روى شاه دو عالم حساب کرد

این گریه قابلیت غفران نداشت که...
پس روى گریه هاى محرم حساب کرد

فرمود "بالحسین" بگو،گفتم و خرید
یعنى مرا دومرتبه آدم حساب کرد

چیزى نمانده بود که بیرونمان کنند
ممنون حیدریم که درهم حساب کرد

علی اکبر لطیفیان

********************


آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت می‌کنیم
جیبمان خالیست احساس خجالت می‌کنیم

بین مسجد بیشتر باخود تعلق می‌بریم
حق صاحبخانه را کمتر رعایت می‌کنیم

هرچه روزی می‌دهی خرج معاصی می‌شود
ما فقط سواستفاده از رفاقت می‌کنیم

بیشتر دارد اجل سر به جوانان می‌زند
پس چرا ما اینقدر داریم غفلت می‌کنیم؟

کار دنیا را ببین که متهم شاکی شده
جای تو ما دائما از تو شکایت می‌کنیم

 سهم ما از قال صادق‌ها به این و آن رسید
وقت منبر هم فقط داریم صحبت می‌کنیم

ذره ای دربندگی سختی نمی‌بینیم ما
روز و شب جای ریاضت استراحت می‌کنیم

نهی از منکر نکردن معنی اش این می‌شود
از فساد و بی حیایی‌ها حمایت می‌کنیم

عمر ما موقوفه عشق حسین و کربلاست
هرچه را داریم یکجا خرج هیئت می‌کنیم

خاک خاک کربلا باشد غذاهم می‌شود
روزه را افطار با یک ذره تربت می‌کنیم

از حرم تا قتلگه زینب تماما پیرشد
گریه بر خم بودن آن قد و قامت می‌کنیم

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیستم و هفتم رمضان 94

********************

دلم شکسته مرا باز بی صدا بخرید
رسیده ام به  ته خط از ابتدا بخرید

شریک نفس شدن ورشکستگی دارد
کمک کنید کمی از گناه ما بخرید

چقدر این رمضان‌ها بیاید و برود
نمی روم پی کارم دوباره تا بخرید

تمام شد من بیچاره ماندم و تو فقط
کسی که بی کس و تنهاست را جدا بخرید

سریع اگر نخرید آبروی من رفته
به خاطر زهرا هم که شده مرا بخرید

به حکم جابر العظم الکثیر هم که شده
ضرر کنید اگر می‌شود گدا بخرید

به یاد مرگ نیفتادم و دلم مرده
به حمد و سوره برای دلم شفا بخرید

جنازه ام به زمین مانده است بردارید
مرا به خاطر سلطان کربلا بخرید

دل مرا دم  باب الجواد هم ببرید
که آبروی مرا محضر رضا بخرید

همان دلی  که من ارزان فروختم به همه
کریم کرده ضمانت خود شما بخرید

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیست و هشتم رمضان 94
 

**********************

مثل طفلی می‌نشینم گریه زاری می‌کنم
تا در آغوشم نگیری بی قراری می‌کنم

با تو بعضی وقت‌ها سازمخالف می‌زنم
با تو بعضی وقت‌ها ناسازگاری می‌کنم

هرچه هم اصرار کردم حاجت من را نده
شاید اصلاً روی شَری پافشاری می‌کنم

روزه می‌گیرم ولیکن چشم و گوشم روزه نیست
روزها من هم به نوعی روزه خواری می‌کنم

توبه با گریه ثمر دارد که من با اشک هام
بذرهای توبه ام را آبیاری می‌کنم

جای من بین گلستان مناجات تو نیست
بین این گلها چقدر احساس خاری می‌کنم

بعد ازاین دور تو می‌گردم فقط نه دیگران
دیگران را دارم از دورم فراری می‌کنم

چون که می‌بینم علی را لحظه جان دادنم
پس برای دیدنش لحظه شماری می‌کنم

روز محشر لحظه ای مهلت دهی لب وا کنم
یا علی می‌گویم و داد و هواریمی‌کنم

در قیامت می‌نشینم باز در سوگ حسین
می نشینم گوشه ای و سوگواری می‌کنم

من که با سینه زدن دنیا قیامت کرده ام
پس تماشا کن صف محشر چه کاری می‌کنم

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب بیست و ششم رمضان 94

********************

بازی دنیا زعمرم زود فرصت را گرفت
قبله ام گم شد کم آوردم لیاقت را گرفت

گریه و حال نماز صبح‌های من چه شد؟
خواب شیرین سحر فیض عبادت را گرفت

از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد
جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت

یارفیق لا رفیق له حلالم کن اگر
بین ما بار گناهانم رفاقت را گرفت

نور مولا نیست دیگر درمیان سفره ام
بی خیالی در ادای خمس برکت را گرفت

نیم دین را به حیا دادند کارم سخت شد
مستی از انجام معصیت نجابت را گرفت

ذکر و استغفار و توبه دست جمعی بهتر است
باخت این شب‌ها کسی که کنج عزلت را گرفت

مادری میگفت فرزند شهیدش عاقبت
درهمین ماه خدا اذن شهادت را گرفت

لذت افطار با خرمای نخل کربلاست
خوش بحال هرکه از زهرا زیارت را گرفت

یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد
نیزه ای روی لب خشکش اجابت را گرفت

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب هشتم رمضان 94

********************

همین که دید شکسته زِ بی کسی پرِ من
کشید دست نوازش به گونه ی تر من

خدا گناه مرا هر چند که بود ندید
گذاشت بین ملائک چه منّتی سر من

به قدر وسعت هر شب به حقِ لیله ی قدر
گذاشت رحمت خود را خودش برابر من

نمی شود که نبخشیده رد کند ز صراط
که ایستاده علی روی پل جلوتر من

هنوز منتظرم ذوب عشق او بشوم
هنوز آتش دوزخ نگشته باور من

مقدّرات مرا گریه بر حسین نوشت
گرفت دست مرا توبه ی مکرر من

به عزت و شرف روضه ها حسین حسین
شود جواب سئوال نکیر و منکر من

حساب میکشد اما خیال من جمع است
چه دیدنی بشود با حسین، محشر من

نگاه من به غروب است و گریه در عرفه
اگر که حاجت مرا نداده بهتر من

به کاظمین بود سوی چشمم این شب‎ها
چه جانگداز شود روضه‎های آخر من

فدای آ نکه صدا زد به قعر زندانی
که حال من شده اکنون شبیه مادر من

همیشه لحظه افطار«سِندیِ» ملعون
نثار کرده فقط ناسزا به محضر من

به روی گردن من رد چند زنجیر است
خدا کند نرسد این خبر به دختر من

رضا دين پرور

********************


حاصل ابر که باران بشود می ارزد
بر تن دشت اگر جان بشود می ارزد

کاش این دل بشود فرش به زیر قدمت
دل ما قالی کرمان بشود می ارزد

"واسعُ المَغفِره" یعنی که کرمخانه ی دوست
وسعتش ملک سلیمان بشود می ارزد

بین هر چیز که خوب است در این ماه خدا
بنده مأنوس به قرآن بشود می ارزد

نفس اماره که شیطان درون است، اگر
یک سحر راهی زندان بشود می ارزد

برگه ی رفتن تا کرب و بلا در این ماه
صادر از سمت خراسان بشود می ارزد

سفره گسترده و نعمت چه فراوان، اما
بنده بر روضه که مهمان بشود می ارزد

 بر لب آب اگر ساقی عطشان حرم
یاد ارباب پریشان بشود می ارزد

ایمان کریمی

********************

 

بر روی دستم غیر خاکستر نیاوردم
شرمنده ام حالا که بال و پر نیاوردم

تو بی محلی کردی و من ریختم در خود
اما صدایش را همیشه در نیاوردم

من به شما یک جان ناقابل بدهکارم
 چیزی از این بهتر نبود آخر نیاوردم

از چه مرا در پشت این در معطلم کردی
اصلاً شما گفتيد سر من سر نياوردم؟!

كار خودش را كرد آن يكبار دل دادن
يك بار دل آوردم و ديگر نياوردم

تكليف ديوانه بلاتكليفي اش باشد
من نيز تكليفي از اين بهتر نياوردم

 من هر كه را آوردم اينجا از غلامان شد
يعني در اين خانه بجز نوكر نياوردم

اين خانواده نوكرانش محترم هستند
من بي طهارت نامي از قنبر نياوردم

كوه گناهي را به كاهي گاه ميبخشند
آخر من از كار شما سر در نياوردم

خيلي دلش ميخواست يك شب كربلا باشم
من آرزوي مادرم را برنياوردم...

علی اکبر لطیفیان

********************

چقدر تشنگی لحظه افطار خوش است
چقدر عرض ادب ساحت دلدار خوش است

سحر و نم نم باران و کمی حال دعا
اگر آن لحظه شود موعد دیدار خوش است

سر لیلی بنویسید سلامت بادا
سر مجنون بنویسید روی دار خوش است

درد اگر از غم هجران تو باشد بهتر
و به درمان نرسد عاشق بیمار خوش است

به سلامی به کلامی نفس غمگینی
گفتن از خشکی لب های رخ یار خوش است

 دم افطار چقدر بغض گلو گیر من است
اصلا آن لحظه فقط ذکر علمدار خوش است

به همان دست علم گیر و همان مشک تهی
روز محشر اگر او هست خریدار خوش است

به همان خواهر مظلومه که آهش میگفت
دیدن اهل حرم بر سر بازار خوش است

به تلظی علی اصغر ارباب قسم
روزی کرببلا دست علمدار خوش است

یاسر مسافر


********************
 

بلا رسیده ز یار و همین دوای من است
بلا عنایت محض است و اعتلای من است

بلا نگاه طبیب است بر مریضی دل
اگر چه تلخ ولی مایه ی شفای من است

شکسته ظرف مرا تا خدا خدا بکنم
که اسم اعظم او بین ناله های من است

خدا خدای من از جانب خدای من است
بلا (بلی) خدا بعد ربَّنای من است

هزار مرتبه پیمان شکسته ام، اما ...
)برو) نگفته به من، مهربان خدای من است

بدون جام بلا، کربلا نمی بخشند
دلی که صاف شده شرط کربلای من است

کمی ز غصه ی قلب امام عصر بده
شریک غصه شدن، راه ارتقای من است

حسین ایزدی



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 25 / 4 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان


      آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم
      ناله‎های ربنا یا ربنایم را زدم
      
      بعد از این یک ماه هر چه شد دگر پای خودت
      من برای بنده بودن دست و پایم را زدم
      
      حال میخواهی ببخش و یا که میخواهی نبخش
      من که هر شب آمدم اینجا صدایم را زدم
      
      دست خالی ، کیسه خالی ، گردن کج ، بارها
      بر در میخانه ات دست گدایم را زدم
      
      پیش مردم آبرویم را مبر ؛ من هر کجا...
      ... رفته ام حرف کریمی خدایم را زدم
      
      کاشکی باور کنی مردانه توبه کرده ام
      کاشکی باور کنی قید خطایم را زدم
      
      زود آمد ضامنم شد زود بخشیدی مرا
      تا درِ صحن علی موسی الرضایم را زدم
      
      آخر ماهی خیالم را تو راحت کن بگو
      پای تقدیر تو امضای عطایم را زدم
       
      ماه مهمانی که طی شد، کی محرم می رسد
      کی ببینم خیمه ماه عزایم را زدم
      
      التماست می کنم امسال راهی ام کنی
      من که هر شب ناله‎ی کرب و بلایم را زدم
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 29 رمضان 93


***********************


      آی اهل رمضان جا مگذارید مرا
      بال من ریخته تنها مگذارید مرا
      
      سر مجنون شدنم خار به پایم رفته
      باز در کوچه ی لیلا مگذارید مرا
      
      قطره ای هستم از رود عقب افتادم
      در ره وصل به دریا مگذارید مرا
      
      دست گیرید ز من دست نیاندازیدم
      پاک بازان به تماشا مگذارید مرا
      
      بعد سی روز چو بخشوده نباشم چه کنم؟
      باز شرمنده و رسوا مگذارید مرا
      
      جان زهرا سند بخشش من را بدهید
      این قدر در اگر و شاید و اما مگذارید مرا
      
      چقدر دست گرفتی در این یکماهه
      بعد از این هم به خودم وا مگذارید مرا
      
      گر بنا هست عذابم بکنی حرفی نیست
      کاش که در بر زهرا مگذارید مرا
      
      قافله ی جان به سوی کرببلا راه افتاد
      آی اهل رمضان جا مگذارید مرا
      
      خواهرش گفت: حسینم ،علی اکبر ،عباس
      بین نامحرم و اعدا مگذارید مرا
      
       شاعر ?????


***********************

      دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم
      تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم
      ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم
      من پُست غلامیِ تو احراز نکردم
      
      ساقی بده جامی که تو را درک نکردم
      شاید که دگر میکده را درک نکردم
      
      من لایق مهمانی ات ای یار نبودم
      من قابل الطاف تو ای یار نبودم
      بودم به حضور تو و انگار نبودم
      در محضر تو بودم و انگار نبودم
      
      من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای
      شرمنده ی تو یوسف زهرا شدم ای وای
      
      شب های مناجات و دعا رفت ز دستم
      فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم
      یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم
      همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم
      
      جامانده ترین رهروِ این جاده منم من
      از پا و نفس بین ره افتاده منم من
      
      افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای دوست
      آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای دوست
      بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست
      بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست
      
      راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم
      بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم
      
      من جز تو کسی را گل زهرا نستایم
      شکرانه به جا آورم از این که گدایم
      با عشق تو می سوزم و می سازم و آیم
      تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم
      
      بگذار سحرها به قنوت تو بمانم
      مثل تو سحر ناله ی العفو بخوانم
      
      شب های زیارت ز دل خسته دلان رفت
      هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت
      گریه ز غم قافله ی اهل جنان رفت
      تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت
      
      هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد
      داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد
      
      دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد
      بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد
      خوش بخت هر آنکه دلت او را بپذیرد
      از لوث گنه پاک شده عید بگیرد
      
      بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم
      عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم
      
      ای آن که تو صاحب به زمین و به زمانی
      هستی به کنار همه و باز نهانی
      فرزند رضا ضامن عشاق جهانی
      ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی
      
      تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم
      سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم
      
      احسان محسنی فر



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

  قسم به عشق جدايي ز آشنا سخت است
جدايي از سحر و محفل دعا سخت است

براي ديده شب زنده دار خود گريم
قسم به اشک سحر دوري از بکا سخت است

صفاي هر دل عاشق مرو مرو رمضان
...
دوباره رويت دلهاي بي صفا سخت است

بيا مرو که شياطين دوباره مي آيند
بدون جلوه تو انس با خدا سخت است

دوباره وقت اذان غفلت عارضم گردد
غم جدايي از ذکر ربنا سخت است

پرستوي دل ما را ز بام خود مپران
که ترک سفره شاهانه بر گدا سخت است

بعيد نيست به زودي فرارسد مرگم
امان که اين سفر آخرت دلا سخت است

قيامتي است قيامت که روز وانفساست
اگر نظر ننمايد امام رضا(ع) سخت است

مرا به ساحل ديدار دلبرم برسان
شکسته کشتي و دريايي از بلا سخت است

بگو به خيمه نشينان جبهه اي شهدا
فدائيان حسين دوري از شما سخت است

هنوز مرغ دل خسته ام مهيا نيست
هنوز پر زدنم سوي کربلا سخت است

خدا کند به دلم مهر نوکري بزنند
خدا کند خودشان سوي دلبرم ببرند

سيد محمد ميرهاشمي

**********************
مناجات آخرماه با امام زمان(علیه السلام)

 آقا سلام! ماه مبارک تمام شد
شب­هاي آخر من و ماه صيام شد

درهايي از ضيافت حق بسته شد ولي
پشت در نگاه شما ازدحام شد

سفره دوباره جمع شد و دير آمديم
دير آمديم و قسمت ما فيض عام شد

بين دعاي آخر سفره دعا کنيد
شايد که سال، سالِ ظهور امام شد

آقا دعا کنيد که شب­هاي آخر است
شايد که مهماني ما هم به کام شد

رحمان نوازني



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

فرصت خوب رهـايي شد تمام
ماه عشق و آشتي ماه صيــام

سـي شب ماه خدا پايان رسيد
ماه شــوال المکـرم شد پديد

رفت ديگر يا عـلي و ياعظيـم
خواندن سي جـزء قرآن کريم

نغمه ي اغفرلنــا و ارحم لنـا
وقت افــطار و دعـاي ربنــا

الوداع اي نغمـه هاي دلپـذير
الوداع اي افتتــاح و اي مجير

الوداع ادخل علي اهل القبـور
الوداع اي جلوه ي شور و شعور

الوداع  شبهاي تقدير و قضــا
الوداع محراب و اشـگ مرتضي

رفت شبهاي پر از سوز ســحر
ليله القــــدر دل افروز سحر

بزم افطار و سـحر برچيده شد
تا هلال عيـد پاکـان ديده شد

الوداع اي اشگ چشمـان علي
الوداع اي نان و هميــان علي

بر همه لطف خدا امــداد کرد
ذره اي هم شامل (مقداد) کرد

**********************

سي سحر نه، که بيست-سي رمضان، رفت و مهمان ماه ها نشديم

دست ابليس بسته بود امّا، نقره داغ گناه ها نشديم

آه از زشتي عمل هامان، آخ از تلخي عسل هامان

دوري راه را شنيديم و مرد اين کوره راه ها نشديم

فيلم ها، صحنه هاي مسئله دار، و قنا ربّنا عذابَ النّار

شرم را ماهواره ها بردند، سر به زير نگاه ها نشديم؟

رو سپيدان سياه تر از پيش، تيره ها رو سپيدتر از قبل

قلب هم رنگ اين جماعت شد، حامي رو سياه ها نشديم

سينه لبريز شرک هاي خفي ست، پول و پست و مقام بت شده اند

خورد سرها به سنگ گور افسوس، بنده ي «لا إله»ها نشديم

چاله و چاه را نفهميديم، راه و بيراه را نفهميديم

کوه را کاه را نفهميديم، زخمي اشتباه ها نشديم

آسمان عاق مي کند ما را، بس که کفران خلق را ديده است

بال و پرهاي توبه بگشاييد، تا زمين گير «آه» ها نشديم


**********************

خداحافظ اي بهار دلم، اي دعاي سحر، اي ابو حمزه
خداحافظ اي رفيق دلم، مي روي ز برم، با چنين غمزه

خداحافظ افتتاح سحر، اي مجير سحر، گريه شب ها
خداحافظ جوشن تقوي، مونس دل ها هديه زهرا

همه هستم رفته از دستم، اميد دل را به تو بستم
اي خدا العفو، اي خدا العفو

اگر رفتي اي مه رمضان، همره شهدا، محضر داور
مبر اي ماه آبروي مرا، جان آل عبا، پيش پيغمبر

مکن شکوه از معاصي من، روح عاصي من در بر حيدر
مکن شرم و روسياهي من آشکارا بر ديده کوثر

نما اي مه آبرو داري، که داري با من سرِ ياري
اي خدا العفو، اي خدا العفو

سحر خيزان کو مه رمضان سايه سرمان همنشين ما
چه شد اي هم سفره سحرم سوز آه و دل آتشين ما

ندانستم قدر قدر تو را اي عطاي خدا اي مه خوبان
مبر با خود سوز و آه و دعا، شور و حال مرا در شب هجران

به تاب و تب عادتم دادي، به اشک شب عادتم دادي
اي خدا العفو، اي خدا العفو

کنون که تو مي روي ز برم اي تو تاج سرم اي حبيب من
نما عهدي بر دل و جگرم، چشم و روي تَرَم، اي طبيب من

شب عيد و دست خالي من، خسته بالي من شوق هر عهدي
مرا فرما با امام هدي همچنان شهدا ياور مهدي

منو هجر صاحب اين ماه، تو و ياري در تمام راه
اي خدا العفو، اي خدا العفو

مرا کردي همنشين خدا، اي مَه شهدا، اي مَه رحمت
نشان دادي در ميان دعا، جلوه سعدا با همه عزت

مرا بردي گه به کرب وبلا، گه مدينه و يا  کوچه نيلي
گهي خواندي روضه پهلو از غم  بازو يا غم سيلي

بيا و کار خدايي کن، مرا ديگر کربلايي کن
نينوايي کن، نينوايي کن

**********************

حيف که از دست ما ماه خدا مي‌رود
ماه مناجات و نور، ماه دعا مي‌رود

ماه سحر خيزي اهل صفا مي‌رود
ماه وصال علي، ماه ولا مي‌رود

ماه خدا رفت رفت، جلوه بدرش به خير
زمزمـه‌هاي شب و ليله قدرش به خير

بود به روي خدا، چشم تماشاي ما
خواندن جوشن کبير، صوت دل‌آراي ما

هر شب و هر روز بود، بزم خدا جاي ما
زمـزم? افتتاح، سـر زد از آواي مـا

حيف که مانند برق، اين مه معبود رفت
ديـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت

ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما

نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما
ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما

نـاله العفو مـا از رمضان دل ربود
گاه دعاي سحر، گاه ابوحمزه بود

زآينه دل گرفت ماه خداوند، زنگ
سلسله زلف وصل، بود سحرها به چنگ

عبد خدا بود و صلح، ديو هوي بود و جنگ
يافت ز خون علي صورت اين ماه، رنگ

محفل قرب خدا کوي علي بود و بس
روي جميل خدا روي علي بود و بس

کيست علي؟ کيست؟ کيست؟ سرّ مگوي خدا
آن کـه هيـاهوي اوست، معني هـوي خـدا

دست و زبان گوش و چشم روي نکوي خدا
داشته شصت و سه سال، ديده به سوي خدا

نور به او متکي، خلق به او زنده بود
عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود

ارض و سماوات را در همگان يک علي است
هم به مکان يک علي، هم به زمان يک علي است

هم به جهان يک علي، هم به جنان يک علي است
بلکه خداوند را در دو جهان يک علي است

قادر منان يکي است، خالق داور يکي است
بعـد خداونـدگار، احمد و حيـدر يکي است

حاصل لوح و قلم، نام علي بود و بود
نقش وجود و عدم، نام علي بود و بود

بعد خدا دم به دم، نام علي بود و بود
ذکر خداوند هم نام علي بود و بود

مدح علي هم همان مدح محمّد بوَد
احمـد حيـدر بـود حيـدر احمد بوَد

علي به نص صريح، نفس پيمبر بود
علي کنـار نبي، ساقي کوثر بود

علي تمام نماز، نه بلکه برتر بود
نمـاز بي مهر او، گنـاه اکبـر بود

عبد مؤيد علي است، جمال سرمد علي است
نه، جان پيغمبر است، تمام احمد علي است

اين دو ز صبح ازل، کنار هم زيستند
جدا ز هم تا ابد، نبوده و نيستند

خداي داند فقط که بوده و کيستند
که بوده و کيستند؟ چه بوده و چيستند؟

دو نـاشناس وجـود دو نـور غيب و شهود
به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود

علي است آقاي من، علي است مولاي من
علي است دنياي من علي است عقباي من

جحيم با مهر اوست، جنت اعلاي من
اگر رَوَم در بهشت، سواي او، واي من

مرده بُدم با دمي زنده شدم از دمش
«ميثمم» و مي‌دهم جان به ره ميثمش

غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان


آمديم از سفر دور و دراز رمضان
پي نبرديم به زيبايي راز رمضان

هر چه جان بود سپرديم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستيم به ساز رمضان

سر به آيينه ي "الغوث" زدم در شب قدر
آب شد زمزمه ي راز و نياز رمضان

ديدم اين "قدر" همان آينه ي "خلّصنا"ست
ديدم آيينه ام از سوز و گداز رمضان

بيش از اين ناز نخواهيم کشيد از دنيا
بعد از اين دست من و دامن ناز رمضان

نکند چشم ببندم به سحرهاي سلوک
نکند بسته شود ديده ي باز رمضان

صبح با باده ي شعبان و رجب آمده بود
آن که ديروز مرا داد جواز رمضان

شام آخر شد و با گريه نشستم به وداع
خواب ديدم نرسيدم به نماز رمضان

**********************

وداع اى ماه عشق و جوشش و شور
وداع اي ماه حق و تابش نور

وداع اى شافع مقبول درگاه
وداع اى آستان عصمت الله

چه دلهاى فسرده شاد كردى
چه جانهاى گران آزاد كردى

چه دولتها به ارزانى كه دادى
چه درهايى به رحمت برگشادى

چه افرادى ز تو سامان گرفتند
برات از آتش و شيطان گرفتند

شياطين را همه در بند كردى
ولى الله را خرسند كردى

لقاى حق كه بس ميبود دشوار
رهش را يمن تو گرديد هموار

تو خود نور خداى مهربانى
جمال حضرت آن دلستانى

در اين مدت كه مهمان تو بوديم
به دامان امان بخشت غنوديم

تقلايى اگر كرديم گه گاه
رضايت را به جان جستيم اى ماه

**********************

چشمم به راه آمدن يار مانده است
از نيمه شب گذشته و بيدار مانده است

گفتم که بار خويش سبک تر کنم نشد
وقتم تمام مي شود و بار مانده است

در را نبند ، پشت در خانه ات هنوز
يک چند تا گداي گرفتار مانده است

با اينکه از قديم بدهکار ميشود
اينجا گدا هنوز طلبکار مانده است

چشمي به هم زدم رمضان هم تمام شد
رويم ز شرم جانب ديوار مانده است

گرچه وداع با رمضان مي رسد به عيد
قلب شکسته باز عزادار مانده است

اري وداع لحظه ي تلخ جدايي است
حالا کجا رود دلم انگار مانده است

 شايد رود مدينه همانجا که فاطمه
مابين درب خانه و ديوار مانده است

وقت عبور از در خانه نگاه کن
يک تکه پيرهن سر مسمار مانده است

بايد دل از مدينه رود سوي کربلا
وقت وداع آخر سردار مانده است

زينب کشيد ناله ي مهلآ اخا حسين
خم کن سرت که بوسه ي دشوار مانده است

دستي گذاشت روي دل زينبش حسين
ميگفت خواهرم غم بسيار مانده است

گريه نکن عزيز دلم صبر کن کمي
گريه ميان کوچه و بازار مانده است

حالا گذشته بيست شب از روز حادثه
يک کاروان اسير به انظار مانده است

بر دست هاي بسته ي زينب ز نيزه ها
چشم حسين و چشم علمدار مانده است

واي از دل سکينه و واي از دل رباب
بغضي شکسته در دل اشعار مانده است

سيد حجت بحرالعلوم طباطبائي

**********************

 گرچه رفتي و دگر دورم ز تو                
ليك گويم درد جان خود به تو

  الوداع اي ماه عفو بندگان               
 الوداع اي ماه اشك عاشقان

 الوداع لبخند رب العالمين                  
ماه عشق و ماه سوز نادمين

الوداع سرسبزي پاييز دل                  
در ميان باغ غم ها آب و گِل

      الوداع نورٌ علي نور زمين                     
بر خدا و ماه پاكش آفرين

      كيسه اي بردوش بود ازمعصيت             
 آمدم بي آبرو ، بي حيثيت

      گفتم اين را از من نادان بگير                
اي خدا اين آبرو از من مگير

      گفتي اي عبد گنهكار خدا                 
 باز هم از راه خود گشتي جدا

      تو اميد قلب مهدي بوده اي               
يار مهدي عشق مهدي بوده اي

     قلب زهرا از گناه تو شكست           
همچوميخ در به پهلويش نشست

     فرق تو با آن بدان كوفه چيست؟       
كوفيان بي حيا و پست چيست؟

     كوفيان فرق علي بشكسته اند            
عهد با فرزند او بگسسته اند

    دخت حيدر را اسارت برده اند                 
سر به پيش روي دختر برده اند

     محو دنيا و هوس ها بوده اند                 
 با امام اما جدايش بوده اند

     ليك تو عهدي ببستي با خدا                     
عهد با او اين بُدي ترك گناه

   باز هم عهد خودت بشكسته اي       
همچو كوفي غرق دنيا گشته اي

  گرتو خود دم از شهيدان ميزني                  
بر زبانت حرف آنان ميزني

  پس چرا اندر عمل غافل شديي             
بس گنه كردي دگرجاهل شدي

  هيچ مي داني شهيدان كيستند؟             
از كجايند و فداي چيستند ؟

  اين شهيدان عشق بازي كرده اند            
در ره دين جان فشاني كرده اند

   پس تو گرخواهي ره آنان روي             
جاي پاشان پاي خود را جا دهي

   رو سحر نزديك قبر لاله ها                    
 فاش كن راز دلت را بي صدا

  گو به آنان غرق دنيا گشته ام                
 دست من گيريد ديگر خسته ام

  كار هر روزم شده رنگ و ريا                     
  گشته ام نزد امامم بي حيا

  دست من گيريد مردان خدا                            
اي سبكبالان عرش كبريا

   تا شوم من پيرو راه شما                       
عبد خوب و بنده ي محض خدا

   پس كنون رو سوي الله کريم                  
با پشيماني بگو اِرحَم ، رحيم

   آن زمان گويد به تو ربِّ جلي                  
باز هم مي بخشَمَت عبدم ، ولي

   ديگر از درگاه من غافل مشو              
 بنده ي من،بنده ي شيطان نشو

   بارالها باز هم شرمنده ام                  
بي تو اي حِصن حصين درمانده ام


**********************

 همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عيد است و خدا عيدي ما مانده هنوز

دهه آخر ماه اول راه سحر است
بعد از اين زود نخوابيم، دعا مانده هنوز

عيب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه
سر اين سفره ي تو حال و هوا مانده هنوز

کار ما نيست به معراج تقرّب برسيم
يا عليّ دگري تا به خدا مانده هنوز

گوئيا سفره ي او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولي باز عطا مانده هنوز

گريه ام صرف تهي بودن اشکم نيست
دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

واي بر من که ببينم همه فرصت ها رفت
باز در نامه ي من جرم و خطا مانده هنوز

يک نفر بار زمين مانده ي ما را ببرد
کس نپرسيد که اين خسته چرا مانده هنوز

شاعر:علي اکبر لطيفيان

*********************

 افسوس که ايّام شريف رمضان رفت
سي عيد به يک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سي پاره ي اين ماه مبارک
از دست به يکبار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ اين گلّه بُد از گرگ
فرياد که زود از سر اين گلّه، شبان رفت

شد زير و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شيرازه ي جمعيّت بيداردلان رفت

بيقدري ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهي که شب قدر در او بود نهان، بود

برخاست تميز از بشر و ساير حيوان
آن روز که اين ماه مبارک ز ميان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه ي اعمال، سياهي چو دخان رفت

با قامت چون تير در اين معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غيوران به سراپرده ي مژگان
دير آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن يوسف نرود بر دل يعقوب
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت

سيد علي لواساني

*********************


 الغرض! فيض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فيض عام شده است
دل ناباورم صدا ميزد:
ميهماني مگر تمام شده است؟

***

گفته بودند آخر اين ماه
عاشقش سر به زير خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن! توبه، دير خواهد شد

***

رمضان­هاي بي شمار رسيد
همه شب­ها گذشت پي در پي
با خودم گفتم اي دل بي درد
فرصت توبه مي­رود، پس کي؟

***

فکر اين باش سال ديگر هم
رمضان مي­رسد ز راه اما
تو مگر مي­شوي عوض؟هرگز
تو مگر توبه مي­کني اصلا!

***

تو فقط فکر آمدن، رفتن
فکر در مسجدِ خدا بودن
فکر با اشک خود غريبه شدن
با همه شهر آشنا بودن

***

چيست ديگر بگو که قلب تو را
به تامل، به فکر وا دارد؟
تو گمان مي­کني به راه آيي؟
مرگ بايد تو را به راه آرد

***
اي دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطر کن
فرصت گفت و گو کمي باقي است
خيز و فرياد توبه­اي سر کن

جواد محمد زماني


*********************


 وقت جدايي من و ماه صيام شد
يعني غروب طلعت اين بار عام شد

دارد بساط ماه خدا جمع مي شود
آه درون سينه ي ما مستدام شد

توشه براي روز جزا برنداشتم!
فرصت گذشت و خوشه ي عمرم تمام شد

يادش به خير ... سوز مناجات نيمه شب
وقتي که با خدا دل ما هم کلام شد

يادش به خير ... لحظه ي افطار ... تشنگي
نام حسين گفتن ما التزام شد

دست ادب به سينه نهادم به سوي او
اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد ...

... واي از دمي که خنده ي کوفي جماعتان
بر زخم بي شمار تنش التيام شد

هر کس به نوبه ي خودش از او بها گرفت
وقتي ميان قتلگهش ازدحام شد ...

محمد فردوسي


*********************

  اي ماه مخصوص خدارفتي برون از دست ما
آيا زما هستي رضا؟ ماه مبارک الوداع

کردي تو چون عزم سفر، ما را نمودي خون جگر
اي همدم شام و سحر ماه مبارک الوداع

اي معدن جود و سخا اي حاجت هر بينوا
بود از تو ترويج دعا ماه مبارک الوداع

رفتي اي ماه عزيز کردي محبان اشک ريز
اي يار روز رستخيز ماه مبارک الوداع

گنجينه ي عرفان تويي رونق ده قرآن تويي
سرچشمه ي ايمان تويي ماه مبارک الوداع

زينت ده هر محفلي تو نور چشم هر دلي
تو ياور هر سائلي ماه مبارک الوداع

هر کس که خواهان تو است نالان زهجران تو است
در فکر دوران تو است ماه مبارک الوداع

اي ماه با عز وجلال مقصود حي لايزال
ما را نکن افسرده حال ماه مبارک الوداع

ما عاشق نام توييم ما تشنه جام توييم
مايل به اکرام توييم ماه مبارک الوداع

گشتي نهان از هر نظر کو عمر تا سال دگر
بينيم رويت چون قمر ماه مبارک الوداع

اي مايه اميد ما اي شاهد روز جزا
درد محبان کن دوا ماه مبارک الوداع

شاعر?????

*********************

اومدم آشتي کنم وقتشه حالا – آخدا
روت و برنگردون از من،جون مولا آخدا

من ميخوام ساده و بي پرده باهات حرف بزنم
مِثِه اون چوپون که بود دوره ي موسي آخدا

هرچي بنده بد باشه،توزود ازش راضي ميشي
نميخواي ميون مردم بشِه رسوا آخدا

من که روشو ندارم،اِسمتو برلب بيارم
امّا تو گفتي بيا بگو خدايا،آخدا

بَدَم و،يه عُمريه براي اينکه خب بشم
مي کنم هِي با خودم امروز و فردا آخدا

کي مي تونه به تو نارو بزنه،رو راس نشه
خال تو بالاتَره از همه خالا آخدا

من ميخوام غيرخودت به¬هيچ کسي رو نندازم
دَستامُو دراز کنم پيش تو تنها آخدا

تو که بهتر از همه مي دوني من چيکاره ام
جونِ مولا- نزني پَردَه مو بالا آخدا

تو که بيشتر از خودم تُو مردم آبروم دادي
مي دونم- نمي کني مشت منو وا آخدا

باورم نمي شه فردا تو منو بسوزوني
دشمن مولا بايسته به تماشا آخدا

هر چي من بد مي کنم بازم تو خوبي ميکني
نه با من با هر بَدي خوب ميکني تا آخدا

بَدي مو قبول دارم تو خوبي کن به روم نيار
چون کوتاهه پيش تو ديوار حاشا آخدا

به گُل روي علي و بچّه هاش خوارم نکن
بي- اونا چيکار کنم روز مبادا آخدا

بَس کي بد سرزده ازمن ديگه سَرخورده دلم
به سرم هرچي بياد حَقَّمه امّا – آخدا

ديده رو،نديده گير، منو به اربابم ببخش
مَردِ مَردا – پسر بي بي و مولا آخدا

هموني که همه ي بيگونه هام ديوونه شن
که نداشت يه ذَرّه از دُشمنا پَروا آخدا

اوني که به زير بار زور نرفت و کشته شد
با لب تشنه کنار دو تا دريا آخدا

دست آخر اومدن خيمه هاشم آتيش زدند
بچّه هاشم فراري همه به صحرا آخدا

تو اگه بخواي بشه”انسوني”ام آدم مي شه
لُري ميگم،منو بپّا – آخدا

حاج علي انساني



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

 

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

 

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود

دارد ز دست های گدا جمع می شود

 

فرصت گذشت؛ این رمضان هم تمام شد

زیباترین بهانه ما جمع می شود

 

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید

اما چه زود حال و هوا جمع می شود

 

نزد طبیب حال دلم خوب می شود

وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

 

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو

ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

 

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما

دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود

 

مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا

لحظه های لطف و صفا جمع می شود

 

امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من

دریای رحمت تو کجا جمع می شود

 

این بار من که ریخته در راه آخرش

با رحمت امام رضا جمع می شود

 

امشب که رفت وعده ما در محرم است

در صحن ارگ اهل عزا جمع می شود

 

آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا

در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود

**



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 16 / 5 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

 

از عمر فقط حاصل من روی سیاه است

افسوس که این ماحصل عمر تباه است

 

ماندم که چرا ذوق مناجات ندارم

هرچه به سرم آمده از دست گناه است

 

رفت این رمضان زودتر از هر رمضانی

پرت است حواسم که شب چندم ماه است

 

باید به خودم آیم که دگر آخر خط است

برگردم از این راه که این آخر راه است

 

هر چند که سنگین شده جرمم تو رحیمی

کوه گنهم در بر عفوت پر کاه است

 

من چیز زیادی به خدا از تو نخواهم

آدم شدنم در گرو نیمه نگاه است

 

ماندم به سرای که برم حاجت خود را

این نیمه شب این بنده به دنبال پناه است

 

چیزی که به دادم برسد عشق حسین است

در حشر برایم فقط این اشک گواه است

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 25 ماه رمضان92 



موضوعات مرتبط: ماه رمضان ومناجات باخدا

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان مهدی وحیدی
[ 16 / 5 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد